آيا پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم بي سواد بودند ؟

يكي از شبهاتي كه اخيراً وهابي ها در پاسخ به روايتي كه جسارت عمر بن الخطاب را كه به پبامبر گفت :

ان الرجل ليهجر

مطرح مي كنند ، اين است كه پيامبر اسلام كه خواندن و نوشتن نمي دانستند ؛ چطور شد كه در آخرين لحظات عمر شريفش دستور دادند كه قلم و دوات بياورند تا چيزي را بنويسد كه مسلمانان هرگز گمراه نشوند ؟

در پاسخ به اين شبهه بايد گفت كه پيامبر اسلام داراي علم الهي بوده است و قطعاً هم خواندن مي دانستند و هم نوشتن و حتي در طول عمر شريف شان بارها اتفاق افتاده است كه ايشان هم خوانده اند و هم نوشته اند . اين مطلب هم از كتاب هاي شيعه و هم از كتاب هاي اهل سنت قابل اثبات است .

مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه در معاني الأخبار مي نويسد :

عن جعفر بن محمد الصوفي قال : سألت أبا جعفر محمد بن علي الرضا عليهم السلام فقلت : يا ابن رسول الله لم سمي النبي صلي الله عليه وآله الأمي ؟ فقال : ما يقول الناس قلت : يزعمون أنه سمي الأمي لأنه لم يكتب . فقال عليه السلام : كذبوا ، عليهم لعنة الله ، أني ذلك والله عز وجل يقول في محكم كتابه : ” هو الذي بعث في الأميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزيكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة ” فكيف كان يعلمهم ما لا يحسن والله لقد كان رسول الله صلي الله عليه وآله يقرء ويكتب باثنين وسبعين – أو قال ، بثلاثة وسبعين – لسانا وإنما سمي الأمي لأنه كان من أهل مكة ومكة من أمهات القري ، وذلك قول الله عز وجل ” لتنذر أم القري ومن حولها ” .

معاني الأخبار – الشيخ الصدوق – ص ۵۳ – ۵۴ و بحار الأنوار – العلامة المجلسي – ج ۱۶ – ص ۱۳۲ – ۱۳۳ .

از امام جواد عليه السلام سؤال كردند :

اي فرزند رسول خدا ! چرا به پيامبر اسلام « امي » مي گفتند ؟ حضرت سؤال كرد : ” مردم [مخالفين شيعه ] چه مي گويند ؟ گفتند : مردم فكر مي كنند كه آن حضرت به اين خاطر امي ناميده شده بود ؛ چون نمي توانست بنويسد . امام جواد در جواب فرمود :

دروغ مي گويند ! لعن بر آن ها باد . چطور نمي توانستند بنويسند ؛ در حالي كه خداوند در آيات محكم قرآنش مي فرمايد :

او خداي است كه رسولش را در ميان بي سوادان برانگيخت تا براي آن ها آيات خداوند را تلاوت و آن ها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمت به آن ها بياموزد .

چطور كسي كه نمي تواند بنوسيد ، مي تواند كتاب را به ديگران بياموزد ؟ به خدا قسم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به هفتاد و دو يا هفتاد و سه زبان مي خواندند و مي نوشتند . به اين دليل به آن حضرت «امي » مي گفتند ؛ چون او از اهل مكه بود و مكه در آن زمان « ام القري » محسوب مي شده است ؛ چنانچه خداوند در قرآّنش مي فرمايد :

ما تو را فرستاديم تا اهل «ام القري » [مكه ] را و كساني كه در اطراف آن زندگي مي كنند ، انذار كني .

باز نظير اين روايت را عبد الرحمن بن الحجاج از آقا امام صادق عليه السلام نقل مي كند :

قال أبو عبد الله عليه السلام ان النبي صلي الله عليه وآله كان يقرأ ويكتب و يقرأ ما لم يكتب .

بصائر الدرجات – محمد بن الحسن الصفار – ص ۲۴۷ .

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم هم مي خواندند و هم مي نوشتند و حتي چيزهايي را كه هنوز نوشته نشده بود ، مي خواندند .

با اين بيان امام جواد و امام صادق عليهما السلام شكي باقي نمي ماند كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم هم خواندن بلد بودند و هم مي نوشتند .

از علماي اهل سنت نيز ، عامر شعبي كه در نزد اهل سنت جايگاه ويژه اي دارد در اين باره مي نويسد :

انه قد قرأ صحيفة لعيينة واخبر بمعناها .

المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز – ابن عطية الأندلسي – ج ۴ – ص ۳۲۲ و تفسير القرطبي – القرطبي – ج ۱۳ – ص ۳۵۲ و تفسير البحر المحيط – أبي حيان الأندلسي – ج ۷ – ص ۱۵۱ و مكاتيب الرسول – الأحمدي الميانجي – ج ۱ – ص ۹۶ .

پيامبر اكرم نامة شخصي به نام عيينه را شخصاً مطالعه كرد و از آن چه در آّن نوشته شده بود ، خبر داد .

بسياري از علماي اهل سنت اين روايت را نقل كرده اند :

رأيت ليلة أسري بي علي باب الجنة مكتوبا : الصدقة بعشر أمثالها . والقرض بثمانية عشر .

سنن ابن ماجة – محمد بن يزيد القزويني – ج ۲ – ص ۸۱۲ و المغني – عبد الله بن قدامه – ج ۴ – ص ۳۵۲ – ۳۵۳ و الشرح الكبير – عبد الرحمن بن قدامه – ج ۴ – ص ۳۵۲ – ۳۵۳ و كشاف القناع – البهوتي – ج ۳ – ص ۳۶۵ و مسند الشاميين – الطبراني – ج ۲ – ص ۴۱۹ و الجامع الصغير – جلال الدين السيوطي – ج ۲ – ص ۵ و كنز العمال – المتقي الهندي – ج ۶ – ص ۲۱۰ و تفسير القرطبي – القرطبي – ج ۳ – ص ۲۴۰ و تفسير الثعالبي – الثعالبي – ج ۱ – ص ۵۲۷ – ۵۲۸ و الدر المنثور – جلال الدين السيوطي – ج ۴ – ص ۱۵۳ و الكامل – عبد الله بن عدي – ج ۳ – ص ۱۱ و تهذيب التهذيب – ابن حجر – ج ۳ – ص ۱۱۰ و السيرة الحلبية – الحلبي – ج ۲ – ص ۱۳۵ و ..

متبادر از اين « رأيت » اين است كه خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قرائت فرموده اند نه اين كه مضمونش را از طريق خداوند فهميده باشند .

آلوسي از علماي بزرگ اهل سنت در تفسيرش : ج ۲۱ – ص ۵ بعد از نقل اين حديث مي نويسد :

والقدرة علي القراءة فرع الكتابة… ويشهد للكتابة أحاديث في ” صحيح البخاري ” . وغيره كما ورد في صلح الحديبية فأخذ رسول الله صلي الله عليه وسلم الكتاب وليس يحسن يكتب فكتب هذا ما قاضي عليه محمد بن عبد الله الحديث ،

قدرت بر خواندن ، فرع بر كتاب است … رواياتي در صحيح بخاري و … نيز تأييد مي كند كه رسول خدا مي توانستند بنويسند . چنانچه در قضيهء صلح حديبيه خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شخصاً عقد نامه را گرفت و نوشت :

هذا ما قاضي عليه محمد بن عبد الله .

روايات ديگري نيز اين مطلب را تأييد مي كند ؛ از جمله :

الف : عن أبي هريرة قال : قال رسول الله ( صلي الله عليه وسلم ) : رأيت ليلة أسري بي إلي السماء علي العرش مكتوبا : لا إله إلا أنا وحدي لا شريك لي ، ومحمد عبدي ورسولي أيدته بعلي . فذلك قوله : ( هو الذي أيدك بنصره وبالمؤمنين ) .

شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج ۱ – ص ۲۹۲ و الدر المنثور – جلال الدين السيوطي – ج ۳ – ص ۱۹۹ و … .

ب : عن أبي الحمراء خادم النبي صلي الله عليه وسلم قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول لما أسري بي إلي السماء دخلت الجنة فرأيت في ساق العرش مكتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله أيدته بعلي ونصرته هلال السلمي الأسلمي .

المعجم الكبير – الطبراني – ج ۲۲ – ص ۲۰۰ و نظم درر السمطين – الزرندي الحنفي – ص ۱۲۰ و تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر – ج ۴۲ – ص ۳۳۶ و تهذيب الكمال – المزي – ج ۳۳ – ص ۲۶۰ و الشفا بتعريف حقوق المصطفي – القاضي عياض – ج ۱ – ص ۱۷۴ و ينابيع المودة لذوي القربي – القندوزي – ج ۲ – ص ۱۶۰ و مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) – أبي بكر أحمد بن موسي ابن مردويه الأصفهاني – ص ۲۴۹ – ۲۵۰ و المناقب – الموفق الخوارزمي – ص ۳۲۰ – ۳۲۱ و مجمع الزوائد – الهيثمي – ج ۹ – ص ۱۲۱ و … .

ج : وأخرج ابن عدي وابن عساكر عن أنس رضي الله عنه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لما عرج بي رأيت علي ساق العرش مكتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله أيدته بعلي .

الدر المنثور – جلال الدين السيوطي – ج ۴ – ص ۱۵۳ و تاريخ بغداد – الخطيب البغدادي – ج ۱۱ – ص ۱۷۳ و تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر – ج ۴۷ – ص ۳۴۴ و شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج ۱ – ص ۲۹۳ و … .

د : عن جابر بن عبد الله قال : قال رسول الله ( صلي الله عليه وآله وسلم ) : مكتوب علي باب الجنة قبل أن يخلق السماوات والأرض بألفي عام : لا إله إلا الله ، محمد رسول الله ، أيدته بعلي .

شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج ۱ – ص ۲۹۵ – ۲۹۶ و … .

هـ : رأيت ليلة الاسراء مكتوبا علي باب النار ” أذل الله من أهان الاسلام ، أذل الله من أهان أهل بيت نبي الله ، أذل الله من أعان الظالمين علي المظلومين ” .

(ينابيع المودة لذوي القربي – القندوزي – ج ۲ – ص ۳۷۸ ) .

باز سيوطي نقل مي كند :

ما مات النبي صلي الله عليه وسلم حتي قرأ وكتب .

الدر المنثور – جلال الدين السيوطي – ج ۳ – ص ۱۳۱ .

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا نرفت ؛ مگر اين كه مي نوشت و مي خواند .

و محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح ترين كتاب اهل سنت اعتراف مي كند كه رسول خدا در جريان صلح حديبيه كه ميان مسلمين و كفار قريش بر سر نوشتن كلمهء « رسول الله » در عقد نامه اختلاف شده بود ، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم شخصاً عقد نامه را گرفت و متن عقد نامه را نوشت :

فأخذ رسول الله صلي الله عليه وسلم الكتاب فكتب هذا ما قاضي محمد بن عبد الله لا يدخل مكة سلاح الا في القراب .

صحيح البخاري – البخاري – ج ۳ – ص ۱۶۸ .

پيامبر اسلام عقد نامه را گرفت و نوشت :

هذا ما قاضي محمد …

با اين توضيحات ثابت مي شود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم قدرت بر خواندن داشتند و هم در موارد متعددي نوشته اند .

حتي اگر فرض كنيم كه نعوذ بالله پيامبر اسلام نوشتن نمي دانست ، باز هم اهل سنت نمي توانند اين اهانت عمر بن الخطاب را توجيه كنند ؛ چرا كه در طول تاريخ رسم نبوده است كه خود حاكم ، پادشاه و يا امير يك مملكت خودش قلم بردارد و شروع كند به نوشتن نامه و … ؛ بلكه هر حاكمي نفراتي داشته است كه آن ها نامه را مي نوشتند و در آخر خود حاكم آن را امضاء مي كرده است . و اگر از مردم بپرسند كه اين نامه را كي نوشته ، مي گويند فلان حاكم نه كاتب او ؛ يعني اين نامه به نام همان حاكم ثبت مي شود ؛ با اينكه خود او نامه را ننوشته ؛ بلكه كاتب او نوشته و او در آخر امضاء كرده است .

اين مطلب در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نيز صادق است . همان طور كه در طول حكومت ده سالهء پيامبر در مدينه ، ده ها نامه ، به پادشاهان و امراء كشورهاي ديگر نوشته بود ، اين نامه را مي نوشت . اگر آن ها را خودش نوشته باشد ، اين نامهء آخري را هم مي توانست بنويسد . اگر آن ها را صحابه به دستور رسول خدا نوشته باشد ، اين نامه را نيز همان طور مي نوشتند و رسول خدا در آخر آن را مهر مي كرد .

پس هيچ راه فراري براي اهل سنت در اين باره باقي نمي ماند و آن ها نمي توانند اين جسارت به رسول خدا را توجيه كنند .

«ما کنت تتلوا من قبله من کتاب ولا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون»
(و قبل از آن نتوانستي کتابي را بخواني و به خطي بنويسي تا بمادا مبطلان در نبوت تو شک کنند)

ترجمه دقيقتر اينآیه به این صورت است كه بگوييم :

” تو هرگز پيش از اين كتابى نمى خواندى، و با دست خود چيزى نمى نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند “

خداوند نمي فرمايد كه تو خواندن و نوشتن بلد نبويد ؛ بلكه مظور اين است كه شما نميخواندي و نمي نوشتي تا …

نخواندن و ننوشتن دليل بر عدم توانائي نيست .

نكته دوم همين اين كه  خداوند مي فرمايد : تو قبل از اين نمي نويشتي . اگر فرض كنيم كه رسول خدا صلي الله عليه وآله ، توانائي خواندن و نوشتن نداشته اند ، مربوط به قبل از نبوت آن حضرت مي شود ، نه در زماني كه از صحابه درخواست كاغذ و دوات كرد تا چيزي بنويسد كه هر گز گمراه نشوند و جناب خليفه با متهم كردن رسول خدا به هذيان گويي ، زمينه گمراهمي مردم را فراهم كرد .



و در آخر اين كه ما به شما توصيه ميكنيم كه ابتدا اصل مقاله را بخوانيد و بعد نظر خود را مرقوم فرماييد . ما در اصل مقاله نظرات بزرگان سني ؛ از جمله آلوسي ، سيوطي و … را آورده ايم كه آنها معتقد بودند رسول خدا توانائي نوشتن داشته اند . و نيز روايتي از صحيح بخاري .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

با تشکر از مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

دیدگاهتان را بنویسید

logo-samandehi